دیدنت در خواب نیز برایم شیرین است
دیدنت در رویاها برایم دلنشین است
تو در رویاهای منی
تو شبها در آسمان تاریک دلم ، ماه منی
دیدنت در خواب آغاز یک روز زیباست
به عشقت میگذارنم روزها و شبها را
تا بیاید لحظه ای که شب و روز در کنارت باشم
تو خوابی و من در آغوشت باشم
تو از خواب بیدار میشوی و من نظاره گر آن روی ماهت باشم
تمام رویاها و تمام لحظه های زندگی ام پر شده از رازهای شیرین عشق تو
این راز آغازیست برای دلتنگی ات
آوازیست برای تو را خواندن ، پروازیست برای به سوی تو آمدن
تا بیاید لحظه ای که تو را از دور دستها ببینم
و
از شوق در آغوش کشیدنت بالهایم را با عشق به پرواز درآورم
آنقدر بال بزنم تا لحظه ها را از دست ندهم
تو بر روی ابرها نشسته ای و من در لا به لای ابرها چهره درخشانت را میبینم
ابرها را کنار میزنم و به سوی تو می آیم
این لحظه چقدر زیباست !
دیدنت در خواب نیز برایم شیرین است
دیدنت در رویاها برایم دلنشین است
عشق من به تو یک عشق آتشین است
میسوزم در آتش عشقت و خاکستر میشوم تا باور کنی چقدر دوستت دارم
نظرات شما عزیزان:
مهرناز
ساعت15:58---8 بهمن 1391
سه تا یارو میرن دزدی ، صابخونه بیدار میشه و هر کدوم میرن تو یه گونی قایم میشن!
صابخونه میاد و به گونی اول لگد میزنه..صدای نون خشک در میاره!
به دومی لگد میزنه .. صدای گردو در میاره!
به گونی سوم لگد میزنه … هیچ صدایی در نمیاد..
دویاره محکمتر لگد میزنه … باز صدا نمیده !
دفعه سوم که لگد میزنه ، یارو با عصبانیت میاد بیرون
میگه بابا … آرده ، آرد !… آرد صدا نداره ! نفهم !
------------------------------------
آپمپاسخ:ملسي مهر ناز جان
|